
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۷۴
۱
در سر کوی تو شب خاک بود بستر ما
چون شهیدان سر ما بالش زیر سر ما
۲
در تماشاگه دیدار تو ما سوخته ایم
سرمه ی دیده کند آینه خاکستر ما
۳
ما ترقی بجز از راه تنزل نکنیم
خاک چون دانه کند تربیت اختر ما
۴
آنچه گویند درین قصه، مرصع خوانی ست
جام جمشید نبوده ست به از ساغر ما
۵
از هوای می گلرنگ ندارد آرام
چون گدایان نفسی کشتی بی لنگر ما
۶
همچو آیینه ی دیوار، درین دیر خراب
ریشه ی سبزه ی زنگار بود جوهر ما
۷
پی آگاهی عیب و هنر خویش سلیم
همچو طاووس شد آیینه ی ما هر پر ما
تصاویر و صوت

نظرات