
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۷۴۱
۱
شد چو گلبن سبز در پیراهن من خار عشق
همچو قمری گشت طوق گردنم زنار عشق
۲
بلبل از حسرت اگر در فصل گل نالد رواست
حسن را عمری بود کوته تر از دیدار عشق
۳
مرد فرهاد و همان برجاست کوه بیستون
می توان دانست انجامی ندارد کار عشق
۴
جلوه گاه سیل باشد هرکجا ویرانه ای ست
می شود معلوم از احوال ما آثار عشق
۵
درد بی درمان که می گویند، درد عاشقی ست
معجز عیسی خجل می گردد از بیمار عشق
۶
گاه در زیرزمین، گاهی به اوج آسمان
دل به جان آمد مرا از راه ناهموار عشق
۷
در بغل پژمرده خواهد گشت، میدانم سلیم
غنچهٔ دل را زنم بر گوشهٔ دستار عشق
تصاویر و صوت

نظرات