سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۷۴۸

۱

از سخن آن به که کس خاموش گردد همچو گل

صدزبان چون جمع شد، یک گوش گردد همچو گل

۲

قسمت دل از وصال او به جز خمیازه نیست

پای تا سر گر همه آغوش گردد همچو گل

۳

چشم زخمی حسن او در کار دارد، دور نیست

با خس و خاشاک اگر هم‌دوش گردد همچو گل

۴

غیر مشکل گر تواند از منت پوشیده داشت

آتش حسن تو کی خس‌پوش گردد همچو گل

۵

رشک می‌آید مرا بر آن که در گلشن سلیم

ساغی بر سر کشد، بیهوش گردد همچو گل

تصاویر و صوت

نظرات