
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۷۶۸
۱
چون تنکظرفان کجا من می ز ساغر میکشم
همچو غواص گهرجو، شیشه بر سر میکشم
۲
از کفم سررشتهٔ پرواز بیرون رفته است
گر گشایم بال را، خمیازه بر پر میکشم
۳
هردم از یاد لبش خود را تسلی میدهم
خامهٔ لبتشنگانم، نقش کوثر میکشم
۴
سرگذشت خویش را یوسف فرامش میکند
گر بگویم من چه از دست برادر میکشم
۵
من چنین خوار و کلام من عزیز روزگار
بحرم و حسرت برای آب کوثر میکشم
۶
سوخت از یک آه گرم من سلیم امشب فلک
کار مشکل میشود گر آه دیگر میکشم
نظرات