
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۷۷۷
۱
داغ نتواند گرفتن در دل ما جای زخم
وقت خندیدن نمک میریزد از لبهای زخم
۲
جای یک زخم دگر چون گل بر اعضایم نماند
تیغ بگشاید مگر در سینهٔ من جای زخم
۳
میبرند از یکدگر ذوق جراحت هر نفس
کامرانی میکند هر زخمم از بالای زخم
۴
خون اگر گرید کسی بر حال زار من کم است
داغها دارد دلم از خندهٔ بیجای زخم
۵
درد ما را آشنایی نیست با درمان سلیم
از خجالت آب شد مرهم ز استغنای زخم
نظرات