سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۷۹۰

۱

ز تنهایی چو مینا راز با پیمانه می‌گویم

گهی با شمع محفل، گاه با پروانه می‌گویم

۲

حریف نکته‌سنجی در همه عالم نمی‌بینم

سخن از بی‌کسی با خویش چون دیوانه می‌گویم

۳

ادیب این دبستانم، سر و کارم به طفلان است

بزرگی را چه نقصان، گر سخن طفلانه می‌گویم

۴

ز تنهایی شب هجران او خوابم نمی‌آید

نشسته بر سر بالین خود، افسانه می‌گویم

۵

به قدر خود ز هرکس طاقتی در عشق می‌باید

مرا کاری به بلبل نیست، با پروانه می‌گویم

۶

پس از مقصد رسیدن مدعا معلوم می‌گردد

سخن را رهروان در راه و من در خانه می‌گویم

۷

سلیم از اعتقاد خویش هرکس می‌زند حرفی

تو دل را کعبه می‌خوانی و من بتخانه می‌گویم

تصاویر و صوت

نظرات