سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۷۹۸

۱

افروخت رخ از باده و بگداخته بودم

خود را ز تماشای رخش باخته بودم

۲

بر دست من این شیشه که از چرخ سپردند

از حمله ی عشقت ز کف انداخته بودم

۳

ناخن به جگر چند زنم، آه که عشقت

سازی به کفم داد که ننواخته بودم

۴

همچون شجر طور، گل شعله برآورد

نخلی که ز موم دل خود ساخته بودم

۵

در باغ نشد فرصت نظاره ی سروم

مشغول طواف قفس فاخته بودم

۶

گر همچو سلیمم ز بتان چشم وفا بود

معذور بدارید که نشناخته بودم

تصاویر و صوت

نظرات