
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۸۰۰
۱
ز فیض عشق تو چون حسن دلپذیر شدیم
غبار راه تو بودیم، ازان عبیر شدیم
۲
به خون خویش علم چرب کرده ایم چو شمع
که خود نخست ز خصمان به خود اسیر شدیم
۳
چو صبح، برگ خزانی زنیم بر دستار
به نوبهار جوانی چنین که پیر شدیم
۴
کنون خوش است که خوان سپهر بردارند
ز قرض پنجه کش آفتاب، سیر شدیم
۵
شود سلیم درشتی ملایمت در عشق
حصیر آمده بودیم، چون حریر شدیم
تصاویر و صوت

نظرات