
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۸۲۲
۱
ز من مپرس چه از روزگار میخواهم
چه چیز دارد، از او وصل یار میخواهم
۲
ز لاله و گل این باغ، سادهلوحترم
که من طراوت ابر از غبار میخواهم
۳
به جز زیان چه رسد ز آرزوی خویش مرا
گل چراغم و باد بهار میخواهم
۴
درین محیط چنان الفتیست با موجم
که تا سفینه ز چوب چنار میخواهم
۵
مگو سلیم تو از من چه چیز میخواهی
وفاست کار من و مزد کار میخواهم
نظرات