سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۸۳۹

۱

ساغری کو تا به دل از عیش اسبابی دهم

پنجه ی غم را به زور می مگر تابی دهم

۲

کشتی سرگشته ام چون بشکند، در هر طرف

تخته ی تعلیم ازان بر دست گردابی دهم

۳

گر دلت از کشتن صیدی چو من خوش می شود

هر سر مو را کنم تیغی، به قصابی دهم

۴

ساده لوحی بین که در این خشکسال آبرو

چشم را خواهم ز روی دوستان آبی دهم

۵

عافیت دل را به تنگ آورده، می خواهم سلیم

این کتان را جلوه در بازار مهتابی دهم

تصاویر و صوت

نظرات