
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۸۴
۱
درین کشور چه میپرسی غرور حسن سرکش را
که با شمشیر چوبین می کشند اطفال آتش را
۲
ز گلشن می رسم چون خسته ای کز جنگ برگردد
که گلبن بر دلم از تیر خالی کرده ترکش را
۳
درین گلشن من آن نخل کهن پرورده ی خشکم
که گل گل بشکفد، پیشش بری چون نام آتش را
۴
نباشد جای مو در کف، ولی گر خط او بیند
سلیمان جای در کف می دهد آن موی دلکش را
۵
نگه را غمزه بیرون از صف مژگان نمی آرد
به هر صیدی نیندازند تیر روی ترکش را
۶
سلیم افلاک و انجم را ندیدم نشئه فیضی
ز کیفیت نصیبی نیست این جام منقش را
نظرات