
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۸۴۸
۱
نوبهار است، چو گل فکر قدح نوشی کن
خون غم ریخته در جام فراموشی کن
۲
در صف خرقه بدوشان نتوان بود چو گل
خرقه دور افکن و با آینه همدوشی کن
۳
چون صبا چند بغل گیری سرو و شمشاد؟
همچو آتش به خس و خار هم آغوشی کن
۴
هرچه بینی، ز بد و نیک جهان آینه وار
گر فراموش کنی، شکر فراموشی کن
۵
فتنه در بزم ز سرگوشی جام و میناست
تا توانی حذر از صحبت سرگوشی کن
۶
ناله ی مطرب و نی، هردو یکی کرده زبان
می کنندم همه تکلیف که بیهوشی کن
۷
نقل می پسته ی شور است ازان کنج دهن
ساقی ما مزه دارد، تو قدحی نوش کن
۸
هرچه بینی ز بد و نیک درین بزم سلیم
خون دل نوش چو پیمانه و خاموشی کن
نظرات