
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۸۵۹
۱
زهی بر چهره خطت سایهٔ جان
لبت را خنده موج آب حیوان
۲
ز شوق تیغت آهوی حرم را
بیاض دیده، صبح عید قربان
۳
پریشانی ز بس شد در دلم جمع
نمی بیند کسی خواب پریشان
۴
برای داغ دل دارم طبیبی
که مرهمدان او باشد نمکدان
۵
ز ذوق نامه اش قاصد چو میرم
بخوان بر خاک من آن را چو قرآن
۶
به وقت گریه، گویی دیده ام را
گسسته رشته ی تسبیح مرجان
۷
ز بس پر کرده ام چون غنچه از چاک
در آغوشم نمی گنجد گریبان
۸
حرارت گر سلیم از عشق داری
ز خال او طلب کن تخم ریحان
تصاویر و صوت

نظرات