
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۸۹۲
۱
گل شود گر پنجهٔ من، زر نمیدارد نگاه
گر صدف گردد کفم، گوهر نمیدارد نگاه
۲
باد دستی را شراب از صلب تاک آورده است
تیغ ازین آب ار خورد، جوهر نمیدارد نگاه
۳
شرم بادا خضر را کز بهر عمر جاودان
زیر تیغ او چو طفلان سر نمیدارد نگاه
۴
رخصتش ده تا درآید کیقباد ای پیر دیر
این قدر کس را کسی بر در نمیدارد نگاه
۵
کینهای تا بود در دل، فوج آهی داشتیم
شه چه صلح کل کند، لشکر نمیدارد نگاه
۶
چون گدایان کی نهد بر خاک هر درگه سلیم
آن که سر جز از پی افسر نمیدارد نگاه
تصاویر و صوت

نظرات