
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۹۱۲
۱
شراب ای گل رعنا نهفته چند کشی
پیاله نوشی و لب را به آب قند کشی
۲
بنوش جامی و چون گل شکفته شو، تا چند
چو غنچه دامن لب را زنوشخند کشی؟
۳
ز مومیایی می ای شکسته دل مگذر
چه لازم است که ناز شکسته بند کشی
۴
گرت به چشم بد روزگار افتد کار
به چشم، سرمه ز خاکستر سپند کشی
۵
کمان وصل بتان را ز موم ساخته اند
عبث کباده ی خمیازه تا به چند کشی
۶
سلیم در چمنی مشکل است سرکردن
که نالهای نتوانی ز دل بلند کشی
نظرات