
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۹۲۷
۱
در کوی میفروشان، گردم ز بینوایی
در دست جام خالی، چون کاسهٔ گدایی
۲
در صبح از سفیدی چون شیر می نماید
مستان ز دختر رز، سازند مومیایی
۳
در کوی بی وفایان دانی سرشک من چیست
چون پیش اهل کوفه، تسبیح کربلایی
۴
کو آن که در اشارت با من ترا هر انگشت
پیچیده نامه ای بود از کاغذ حنایی
۵
چشم و دل و زبانی داری، که کس مبیناد!
ای همچو گل سراپا سامان بی وفایی
۶
آن گل سلیم آخر نامهربان برآمد
خوش آن که بود با او آغاز آشنایی
تصاویر و صوت

نظرات