
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۹۲۹
۱
هر انگشت من از داغ جدایی
همی نالد چو نی در دست نایی
۲
هر آهی کز دلم سوی فلک رفت
ز ره برگشت چون تیر هوایی
۳
دلم را سوی تیغش می کند عشق
به انگشت شهادت رهنمایی
۴
هراسان گردد از شهباز او کبک
چنان کز بیم ترکان روستایی
۵
نشسته گرد چون ساز شکسته
به رخسارم به کنج بینوایی
۶
سلیم از گریه در گرداب خون است
چو نقش داغ در دست حنایی
نظرات