سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شمارهٔ ۹۴

۱

چو احتیاج طلب می شود، نقاب طلب

که از خدا نتوان کرد بی جواب طلب

۲

خبر ز خضر نداری و زندگانی او

بمیر تشنه، مکن از زمانه آب طلب

۳

مرید پیر مغانم که این نصیحت اوست

طلب مکن ز کسی، ور کنی شراب طلب

۴

نکرده ام ز قناعت به کودکی هرگز

ز دایه شیر به شب های ماهتاب طلب!

۵

به زیر چرخ مجو کام خویش ای درویش

چه می کنی ز در خانه ی خراب طلب؟

۶

درین محیط که دست تهی ست مخزن فیض

طلب مکن ز صدف گوهر، از حباب طلب

۷

حدیث منع شراب است در کجا زاهد

چو غنچه بر سر زانو نشین، کتاب طلب

۸

درین خرابه، عزیزان رفته را از خاک

به پنجه چند کنم همچو آفتاب طلب؟

۹

کشد به جذبه ز هندم به سوی خاک نجف

بود سلیم همینم ز بوتراب طلب

تصاویر و صوت

نظرات