
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۹۴۵
۱
کاسهٔ ما ز سفال است، خوش این مسکینی
پنجهٔ ما نبود شانهٔ موی چینی
۲
راه شد بسته به حرفش، که به هم چسبیدهست
دو لب او چو زبان قلم از شیرینی
۳
نامه را کاغذ ابری کنم از موج سرشک
شاید آن طفل قبولش کند از رنگینی
۴
سایه ی لوح مزار است مرا سرو چمن
بی قدش می کند از بس به دلم سنگینی
۵
هوس نعمت فغفور خودآرایی کرد
کاسه بر دست گدا داد ز چوب چینی
۶
عجبی نیست ازو گر بگریزند سلیم
سبزوار است خط و بوالهوسان قزوینی
نظرات