
سلیم تهرانی
شمارهٔ ۷ - در مدح
۱
ای آفتاب مشرق دین کز فروغ صدق
روی تو همچو صبح، دم از نور میزند
۲
نازم به همت تو که در خرقهٔ نمد
ساغر ز کاسهٔ سر فغفور میزند
۳
جام تو از شراب تجلی لبالب است
شوق تو می ز خمکدهٔ طور میزند
۴
دعوی درد با تو کند گر به راه عشق
دلتنگی تو بر کمر مور میزند
۵
بر خاک درگه تو ز پاس ادب سلیم
چون آفتاب، بوسهای از دور میزند
نظرات