
سام میرزا صفوی
۲۵۵- مولانا کمال الدین حسین قصه خوان
خود میگفت که از اولاد کمال الدین غیاث فارس ام اما تولد او در اصفهان واقع شده، بسیار شیرین سخن و گرم گفتار بود مدت دوازده سال با من بود بعد از آن هشت سال دیگر در خدمت حضرت صاحبقرانی بسر می برد و در اواخر از مداومت افیون تفاوت فاحش در صورت و سیرت او پیدا شده بود گویی مسخ شده بود یا در مذهب تناسخ روح او را در قالب دگر در آورده بودند تا در شهور سنه اثنین و اربعین و تسعمایه فوت شد و در اوایل گاهی کلام نظمی از او سر میزد این چند بیت از آنجمله است :
۲
ای خوش آنساعت که در کوی تو منزل داشتم
صد مراد از دیدن روی تو حاصل داشتم
۳
داشتم در دل ز عشقت آتشی پنهان چو شمع
بر زبان آوردم آخر آنچه در دل داشتم
۴
صرف راه تو چه سازم که به از جان باشد
جان همان به که نثار ره جانان باشد
۵
گفتمش در غم عشق تو پریشانم، گفت
هر که عاشق بود البته پریشان باشد
نظرات