سام میرزا صفوی

سام میرزا صفوی

۲۸۷- مانی مشهدی

پدرش کاسه گر بوده خود نیز در اوایل بدان شغل مشغولی میکرد آخر بواسطه لطافت طبع و شعر بخدمت محمد محسن میرزا پسر سلطانحسین میرزا که مشهور بکپک میرزا بود افتاد و از جمله مقربان شد این غزل از اوست :

۲

چه بشر که حور رضوان ز تو خوبتر نباشد

تو لبی نه بخشی و من بخیال هر زمانی

۳

لبت آنچنان ببوسم که تو را خبر نباشد

دل ما و درد عشقت مگر آنکه جان نماند

۴

سر ما و خاک کویت مگر آنکه سر نباشد

سر راه آن پریوش همه گل کنم ز گریه

۵

که چو گل بود بزودی ز منش گذر نباشد

منم آنکه سنگ بر سر خورم و ننالم از تو

۶

که نهال عاشقی را به ازین ثمر نباشد

شب عیش و شادمانی بگذشت و روزها شد

۷

چه شبی تو ای شب غم که تو را سحر نباشد

تو قدم نهی بخاک و ننهی بچشم مانی

و این رباعی مشهور نیز از اوست :

۹

آنی که به رخ شمع شبستان منی

آنی که چو خاطرم پریشان گردد

این مطلع و بیت از اوست :

۱۱

جمعیت خاطر پریشان منی

ای مایه شادمانی من

۱۲

عمر من و زندگانی من

مردم ز زبان کنند فریاد

آخر در مشهد مقدسه رضویه همراه شاهزاده ی مذکور بدست ازبکان افتاد و بقتل رسید و کان فی شهور سنه ثلاث و عشرین و تسعمایه .

تصاویر و صوت

تذکره تحفه سامی - سام میرزا صفوی - تصویر ۲۶۰

نظرات