سام میرزا صفوی

سام میرزا صفوی

۵۶۱- مولانا عرفی تبریزی

مردی فقیر و دردمند است در بحر گوی و چوگان مولانا عارفی مثنوی گفته این چند بیت در صفت حسن از آن کتاب است :

۲

افروخته همچو سرو قامت

و زهر طرفی از او قیامت

۳

از کاکل آن مه دل افروز

درهم شده عاشق سیه روز

۴

برهم زده کاکل مرقع

بر چهره ی مه فکنده برقع

۵

از پرتو آفتاب رویش

زرین شده رشته های مویش

۶

چوگان دو زلف آن جفا جوی

هر سوی دلی ربوده چون گوی

۷

چشمش بکرشمه برده دلها

هر گوشه از او هزار غوغا

۸

هر سوی که یک نگاه میکرد

صد عاشق بیدل آه میکرد

۹

لعل لبش، آب زندگانی

گفتار، حیات جاودانی

۱۰

برگرد لبش خط چو ریحان

خضر است و کنار آب حیوان

۱۱

خطش که دمیده گرد رخسار

مانند بنفشه است و گلزار

۱۲

تا بر گل تازه مشک تر ریخت

صد فتنه ز هر طرف برانگیخت

۱۳

آن گوی ذقن کسی که دیده

چون گوی دمی نیارمیده

۱۴

صدره پی گوی آن زنخدان

پشت مه بدرگشته چو گان

تصاویر و صوت

نظرات