سام میرزا صفوی

سام میرزا صفوی

۲۹۸- مولانا شریف

شرافت سخنانش از دیوانش معلوم و طراوت کلامش در طی کلام فصاحت آیاتش مفهوم میشود در شعر از جمله شاگردان مولانا لسانی است . اگر چه نسبت بمولانا از او چند بیروشی سر زده نسبت شعری چند بیمعنی باو کرده و نام او سهواللسان کرده اما چون سوگند بغلاظ و شداد میخورد که این معنی به اغوای جمعی مفتن که عقل در وادی ایشان حیرتی دارد سمت ظهور یافت و آخر از آن بغایت خجل و منفعل بود یحتمل که روح پر فتوح مولانا نیز از او این معذرت پذیرد آخر در سنه ست و خمسین و تسعمایه در حینی که من در دارالأرشاد اردبیل بودم بآنجا آمد و در وبای عامی که در آنسال در آنجا واقع شده بود فروشد و دست تعلقات از دامن حیات گسست و بحظیره ی قدس پیوست و مضمون این بیت بادا رسانید :

این غزل از جمله اشعار آبدار اوست :

۳

زین خار بغیر از گل حرمان چه گشاید

بی خط تو از سبزه ی نو خیز چه خیزد

۴

بی لعل تو از غنچه خندان چه گشاید

خونابه گشای دل چاکم دگر آمد

۵

تا بازم از این رخنه گر جان چه گشاید

ای خضر! حیات ابد از نوش لبی جوی

۶

پیداست کازان چشمه حیوان چه گشاید

چون غنچه، شریف از گره دل چه به تنگی؟

۷

دل چاک کن، از چان گریبان چه گشاید

کی غم عاشق زگشت باغ و صحرا میرود

۸

عشق تا با اوست، غم با اوست هر جا میرود

آخر عمر شریف است ای صبا رو پیش یار

۹

گو یک امروزش مران زین در که فردا میرود

هجوم آورد غم طوفان بیداد است پنداری

تصاویر و صوت

تذکره تحفه سامی - تصویر ۲۷۱

نظرات