
امیر شاهی
شمارهٔ ۱۰۳
۱
سفر گزیدم و داغ تو بر دلست هنوز
جهان بگشتم و کوی تو منزلست هنوز
۲
چه سود همچو صبا عرصه جهان گشتن
چو دل به سرو بلند تو مایلست هنوز
۳
تو ای رفیق که آسودهای، قدم بردار
کز آب دیده مرا پای در گلست هنوز
۴
به گریه گفتمش: از حال من مشو غافل
به خنده گفت که: بیچاره غافلست هنوز
۵
طریق عشق، به ناموس میرود شاهی
پیالهای دو سه دیگر، که عاقلست هنوز
نظرات