
امیر شاهی
شمارهٔ ۱۰۴
۱
عید شد، ما را دل دیوانه زندانی هنوز
گل شکفت از گریه، چشمم ابر نیسانی هنوز
۲
سبزه تر خاست زان لبها و من رفتم ز هوش
ناچشیده جرعهای زان راح ریحانی هنوز
۳
گر بدانی سوز من، رحم آیدت بر روز من
جان من، آگه نهای زین محنت جانی هنوز
۴
گریههای گرم بین ابر بهاری را به باغ
گل به رویش خندهای ناکرده پنهانی هنوز
۵
گفتهای: دانستهام شاهی گدای کوی ماست
عمر اگر باقی بود زین بهترش دانی هنوز
نظرات