
امیر شاهی
شمارهٔ ۱۰۷
۱
در این گلشن چه سازد بلبل از زاری و فریادش
چو سوی عاشقان میلی ندارد سرو آزادش
۲
خوش است این باغ رنگین، لیک نتوان دل در او بستن
که بوی آشنایی نیست در نسرین و شمشادش
۳
چنین کان غمزه را تعلیم شوخی میدهد چشمت
بگو: آتش به عالم زن، که استاد است استادش
۴
اگر مجنون به درد و داغ عشق افتاد یک چندی
ولی در عاشقی هرگز چنین کاری نیفتادش
۵
گر آب چشم و آه آتشینی بود شاهی را
کنون خاک است و در کوی تو هرسو میبرد بادش
نظرات