
امیر شاهی
شمارهٔ ۱۰۸
۱
دلم که چشم تو هر لحظه میزند تیرش
ز پای صبر در افتاد، دست میگیرش
۲
بسی بلاست که تدبیر آن توان کردن
بلای غمزه تست آنکه نیست تدبیرش
۳
کسی که زلف تو بیند بخواب در شب تار
علی الصباع پریشانیست تعبیرش
۴
دلم ز عشق تو دیوانه شد، اشارت کن
به زلف خویش، که او در کشد به زنجیرش
۵
روان برای تو شاهی فدا کند جان را
اگر ز گوشه غمزه تو میزنی تیرش
تصاویر و صوت

نظرات