امیر شاهی

امیر شاهی

شمارهٔ ۱۱۰

۱

هرکس گرفته دامن سرو بلند خویش

ماییم و گوشه‌ای و دل دردمند خویش

۲

زاهد به کوی عافیتم می‌نمود راه

روی تو دید، گشت پشیمان ز پند خویش

۳

تا نیشکر شکسته نشد کام از او نیافت

در وی کسی رسد که بر آید ز بند خویش

۴

در راه انتظار تو چشمم سفید شد

آخر غباری از ره سم سمند خویش

۵

شاهی ز غلام تست، ز کوی خودش مران

خنجر مکش بر آهوی سر در کمند خویش

تصاویر و صوت

نظرات