امیر شاهی

امیر شاهی

شمارهٔ ۱۲۲

۱

من ار پیش یار آبرویی ندارم

ز خاک درش ره به سویی ندارم

۲

به زندان دوری بسازم ضروری

چو از گلشن وصل بویی ندارم

۳

ببخشای اگر پیش راهت نهم روی

که جای دگر راه و رویی ندارم

۴

ز خار غمم خسته چون بلبل دی

از آن با گلی گفتگویی ندارم

۵

مگو عاقبت خون شاهی بریزم

که من خود جز این آرزویی ندارم

تصاویر و صوت

نظرات