
امیر شاهی
شمارهٔ ۱۳۹
۱
مرا چشمی است از لعل تو در خون جگر پنهان
سری بر آستانت گشته اندر خاک در پنهان
۲
به روی لالهگون یک ره به گلگشت چمن رفتی
ز شرم عارضت گل گشت تا سال دگر پنهان
۳
مرا چون آشکارا میرود خون دل از دیده
چه حاصل زانکه با چشم تو میبازم نظر پنهان
۴
نهانی خواستم پیش خیالت جان کشم، لیکن
چو عشق آوازه اندر داد کی ماند خبر پنهان؟
۵
تو خورشیدی و شاهی ذره، چندین رو متاب از وی
که بیچاره هوادارست، اگر پیدا و گر پنهان
تصاویر و صوت

نظرات