
امیر شاهی
شمارهٔ ۱۴۰
۱
ای باد، پرده زان گل نو رسته باز کن
گو بر فروز لاله، رخ و غنچه، ناز کن
۲
باد بهار داغ کهن تازه میکند
مطرب، همان ترانه دلسوز ساز کن
۳
در پرده نوش جنس مروق، که پیر کار
با هیچکس نگفت که افشای راز کن
۴
ای جام باده بر کف و ایمن ز محتسب
مناع خیر میگذرد، در فراز کن
۵
زاهد که بر خرابی ما رشک میبرد
یارب ز گنج عافیتش بی نیاز کن
۶
ای از می فریب، چو نرگس به خواب ناز
بگذشت روزگار خوشی، چشم باز کن
۷
شاهی، چو پیر میکده میخواندت به عیش
خوش مرشدیست، دست ارادت دراز کن
نظرات