امیر شاهی

امیر شاهی

شمارهٔ ۱۶۰

۱

تا بسته‌ای به سلسله مشک‌بو گره

جان‌های بیدلانست به هر تار مو گره

۲

عمری گذشت وان گره زلفم آرزوست

یارب مباد در دل کس آرزو گره

۳

زان دم نمیزنم چو صراحی بخون دل

کز شوق، گریه میشودم در گلو گره

۴

بستم خیال زلف کجت بر کنار چشم

جعد بنفشه راست بر اطراف جو گره

۵

هر صبحدم که باد ز لعل تو دم زند

خون در درون غنچه شود تو بتو گره

۶

در کار خویش صد گره از بخت دیده ام

تا دیده ام بر ابروی آن تندخو گره

۷

شاهی ندوخت چاک دل از زلف نیکوان

کایام زد به رشته امید او گره

تصاویر و صوت

دیوان امیر شاهی سبزواری به کوشش سعید حمیدیان - تصویر ۱۵۴

نظرات