
امیر شاهی
شمارهٔ ۱۷۴
۱
مرا کشتی، متاب آن گوشه ابرو به عیاری
کمان بر من مکش جانا، که تیری خوردهام کاری
۲
به فریاد خود آزار سگ کویت نمیخواهم
که در کیش محبت کفر باشد مردمآزاری
۳
سرشک عاشقان شنگرفگون میآید از دیده
بهار عارضش را تا دمیده خط زنگاری
۴
کشیده نرگست بر قلب جانها تیغ بیدادی
فکنده طرهات در راه دلها دام طراری
۵
چو میبیند مه روی تو، از خود میرود شاهی
تو حال دل همیدانی، ولی با خود نمیآری
نظرات