
امیر شاهی
شمارهٔ ۱۷۶
۱
از سبزه رعنا خطی بر روی گلگون میکشی
جان را به زنجیر بلا در ورطهٔ خون میکشی
۲
تا عقل دیوانه شود، عنبر بر آتش مینهی
یا خود به بالای شکر خط بهر افسون میکشی؟
۳
ای دل چو عاشق گشتهای، ناله مکن از آه خود
زین پیش میگفتم ترا، اینها که اکنون میکشی
۴
در دور تو بر مردمان جور است، ور نه از چه رو
خونی که از دل خوردهام از دیده بیرون میکشی؟
۵
در زلف او پیچیده بین دلهای مشتاقان بسی
بیماری آخر ای صبا، این بارها چون میکشی؟
۶
شاهی فروزان میشود شمع زوایای فلک
زین شعلهها کز سوز دل شبها به گردون میکشی
تصاویر و صوت

نظرات