امیر شاهی

امیر شاهی

شمارهٔ ۱۷۷

۱

مرا دلی است بدان زلف تابدار یکی

مرا سری است بر آن خاک رهگذار یکی

۲

ز لوح خاطر عاطر غبار غیر بشوی

که شرط عشق بود دل یکی و یار یکی

۳

ببند بر همه خوبان، که نوبهار ترا

هنوز گل نشکفته است از هزار یکی

۴

بیند دیده چو نرگس ز خوب و زشت جهان

که گل یکیست در این بوستان و خار یکی

۵

غمین مباش گر از دل قرار شد، شاهی

چو کارهای جهان نیست برقرار یکی

تصاویر و صوت

نظرات