
امیر شاهی
شمارهٔ ۱۹
۱
خطت که سبزه بر اطراف یاسمین انداخت
چه خون که در جگر نافههای چین انداخت
۲
دلم که داشت تمنای خاکبوس درت
به عاقبت سخن خویش بر زمین انداخت
۳
به احتیاط قدم نِهْ دلا، که طُرّهٔ یار
کمند حادثه در راه عقل و دین انداخت
۴
در آفتاب ستم گر بسوختم، چه کنم
چو بخت، سایه بر احوال من چنین انداخت
۵
به عشق تیر بلا را نشانه شد شاهی
ز بس که سنگ ملامت بر آن و این انداخت
نظرات