
امیر شاهی
شمارهٔ ۳
۱
لبالب است ز خون جگر پیاله ما
دم نخست چنین شد مگر حواله ما
۲
بر آستان تو شبها رود که مردم را
به دیده خواب نیاید ز آه و ناله ما
۳
ز قد و روی تو شرمنده باغبان میگفت:
که آب و رنگ ندارند سرو و لاله ما
۴
به روز وصل تو از بیم هجر میترسم
که زهر میدهد ایام در نواله ما
۵
چو گل به وصف رخت جامه چاک زد شاهی
به هرکجا ورقی رفت از رساله ما
تصاویر و صوت



نظرات