امیر شاهی

امیر شاهی

شمارهٔ ۳۸

۱

دوش از رخ تو بزم گدایان چراغ داشت

وز دیدن تو دیده گلستان و باغ داشت

۲

هر جلوه‌ای که شاهد مه داشت بر فلک

دل با فروغ روی تو زان‌ها فراغ داشت

۳

با شام طره تو نهان بود کار دل

آن روی دلفروز مرا با چراغ داشت

۴

چون سبزه و گلست ز هجرت بخاک و خون

آن دل که ذوق سبزه و گل در دماغ داشت

۵

چون لاله چاک شد دل شاهی ز سوز عشق

کز گلشن زمانه بسی درد و داغ داشت

تصاویر و صوت

نظرات