امیر شاهی

امیر شاهی

شمارهٔ ۴۵

۱

تا ز شب بر مهت نقاب افتاد

سایه بالای آفتاب افتاد

۲

در رخم تا بناز خنده زدی

نمکی بر دل کباب افتاد

۳

مردم دیده را ز مژگانت

خار در جایگاه خواب افتاد

۴

شیشه زان سر نهد بپای قدح

که حریف تنک شراب افتاد

۵

در چمنها بنفشه بیتاب است

تا به زلف تو پیچ و تاب افتاد

۶

گرد روی تو خط زنگاری

سبزه ای بر کنار آب افتاد

۷

حاجت باده نیست شاهی را

که ز جام لبت خراب افتاد

تصاویر و صوت

نظرات