امیر شاهی

امیر شاهی

شمارهٔ ۴۸

۱

باز آی، که دل بی تو سر خویش ندارد

بیمار تو از جان رمقی بیش ندارد

۲

از داغ تو ذوقی نبرد عاشق بیدرد

مرهم چکند آنکه دل ریش ندارد؟

۳

گر لطف تو ما را ننوازد چه توان کرد؟

سلطان چه عجب گر سر درویش ندارد؟

۴

آن را که رسد ناوک دلدوز تو بر چشم

ناکس بود ار چشم دگر پیش ندارد

۵

تا عشق تو در واقعه شد رهبر شاهی

فکر از خرد مصلحت اندیش ندارد

تصاویر و صوت

نظرات