امیر شاهی

امیر شاهی

شمارهٔ ۵۲

۱

خاک من باد از سر کوی تو گر بیرون برد

نیست روی آنکه این سودا ز سر بیرون برد

۲

خلوتی خوش دارم امشب با خیال زلف او

گر نه باد صبح از این خلوت خبر بیرون برد

۳

با خیالش گر شبی در کنج تنهایی روم

آب چشمم باز بردارد، ز در بیرون برد

۴

هر زمان از آب چشمم شعله بیش است، ای طبیب

شربتی فرما، که این سوز از جگر بیرون برد

۵

مجلس خاص است، اگر شاهی گرانی می‌کند

اهل صحبت نیست، گو تا درد سر بیرون برد

تصاویر و صوت

دیوان امیر شاهی سبزواری به کوشش سعید حمیدیان - تصویر ۱۲۳

نظرات