
امیر شاهی
شمارهٔ ۵۶
۱
هر دم ز عشق، بر دل من صد بلا رسد
آری، بدور حسن تو اینها مرا رسد
۲
جانم بلب رسید در این محنت و هنوز
تا کار دل ز دیدن رویت کجا رسد
۳
انعام عام تو همه را میرسد، چه شد
گر ناوکی به سینه این مبتلا رسد؟
۴
در جلوه گاه دوست رسیدن، نه حد ماست
آنجا مگر شمال رود یا صبا رسد
۵
شاهی بر آستان ارادت نشسته است
با درد خو گرفته، که روزی دوا رسد
نظرات