امیر شاهی

امیر شاهی

شمارهٔ ۵۸

۱

چو سرو قد تو در جویبار دیده رسد

مرا خدنگ بلا بر دل رمیده رسد

۲

ز دیدن تو بلایی که می‌کشد دل من

امیدوار چنانم که پیش دیده رسد

۳

به گرد آن خط مشکین کجا رسد نافه

مگر صبا، که بدان طره خمیده رسد

۴

اگر چه بر رخ بستان دمید سبزه، ولیک

گمان مبر که بدان خط نو دمیده رسد

۵

ز یاد آن لب، اگر یکنفس بکام رسم

خیال چشم تو تیغ بلا کشیده رسد

۶

صبا ببوی تو آرام جان مردم شد

بلی، خوشست نسیمی که آرمیده رسد

۷

اگر صبا ز سر کوی او رسد، شاهی

نسیم روضه به جان ستم رسیده رسد

تصاویر و صوت

نظرات