
امیر شاهی
شمارهٔ ۶۴
۱
چمن سرسبز شد ساقی، گل و نرگس به باغ آمد
بده جامی، که دیگر باغ را چشم و چراغ آمد
۲
چو بلبل با فغان، چون لاله در خون دلم، آری
از این گلشن نصیب عشقبازان درد و داغ آمد
۳
تو کاندر پای دل خاری نداری، گشت بستان رو
من و کویش، که نتوان با دل غمگین به باغ آمد
۴
دلم آشفته تر گشت از خط نو خیز او، گویی
دگر دیوانه را بوی بهار اندر دماغ آمد
۵
به عشق نیکوان آسوده نتوان زیستن، شاهی
مباش ایمن، که چشم بد بر ایام فراغ آمد
نظرات