امیر شاهی

امیر شاهی

شمارهٔ ۶۸

۱

ما برفتیم و دل آواره در کویت بماند

جان نماند از عشق و در دل حسرت رویت بماند

۲

جان در این طوفان غم بر باد شد، لیکن خوشم

کز تن خاکی غباری بر سر کویت بماند

۳

شمع وار از جمع رندان رفتی و سوزت نرفت

همچو گل دامن کشان بگذشتی و بویت بماند

۴

ما خود از خاک درت رفتیم، لیکن گاهگاه

پرسشی می‌کن دل ما را، که پهلویت بماند

۵

از تن شاهی خیالی هم نماند از غم، ولی

همچنان در دل خیال قد دلجویت بماند

تصاویر و صوت

دیوان امیر شاهی سبزواری به کوشش سعید حمیدیان - تصویر ۱۰۳

نظرات