امیر شاهی

امیر شاهی

شمارهٔ ۷۵

۱

فصل نوروز است و خلقی سوی صحرا می‌روند

بی‌نصیب آنانکه در می قول مطرب نشنوند

۲

رخ نمودی، مردمان را چشم بر ابروی تست

عید شد، باریک‌بینان دیده بر ماه نوند

۳

من که در شب‌های محنت سوختم، زانم چه سود

کاین بتان خورشید‌رخسارند یا مه‌پرتوند

۴

می‌رود خلقی به استقبال، کآمد گل به باغ

تو بمان باقی، کزین بسیار آیند و روند

۵

پندگویان شاهی درمانده را دل می‌دهند

حال او دانند اگر روزی چنین بیدل شوند

تصاویر و صوت

نظرات