
امیر شاهی
شمارهٔ ۷۸
۱
وقت گل، خوبان چو بزم عیش در صحرا نهند
عاشقان را تازه داغی بر دل شیدا نهند
۲
نازنین را عشق ورزیدن نزیبد، جان من
شیرمردانِ بلاکش پا در این غوغا نهند
۳
دیدهٔ نااهل باشد بر چنان رویی دریغ
آه اگر آئینه پیش چشم نابینا نهند
۴
با چنان لبهای میگون، پای در میخانه نِه
تا ز بیهوشی حریفان سر بجای پا نهند
۵
از ملامت سوخت شاهی، کاین ستمگردوستان
هر که را زخمی رسد، داغیش بر بالا نهند
تصاویر و صوت

نظرات