
امیر شاهی
شمارهٔ ۹۰
۱
گر به عمری ز من دلشدهات یاد آید
جان محنت زده از بند غم آزاد آید
۲
دی صبا بوی تو آورد و به جان زد آتش
ترسم این شعله زیادت شود ار باد آید
۳
روزها رفت و دلت بر من غمدیده نسوخت
گرچه از ناله من سنگ بفریاد آید
۴
جان من، جانب احباب فراموش مکن
زود باشد که سخنهای منت یاد آید
۵
دل نه منزلگه سلطان خیال است، که او
میهمانیست که در کشور آباد آید
۶
بلبل دلشده گر ناله کند، عیب مکن
در دیاری که نسیم گل و شمشاد آید
۷
هیچ شک نیست که از پای درآید شاهی
چشم خونریز تو گر بر سر بیداد آید
نظرات