امیر شاهی

امیر شاهی

شمارهٔ ۹۲

۱

نصیب من ز تو گر درد و آه می‌آید

خوشم که یاد منت گاهگاه می‌آید

۲

تو می‌روی و ز هر جانبی خلایق شهر

پی نظاره شتابان که: شاه می‌آید

۳

غبار کوی تو در چشم دیده‌ام، زانست

که سرمه در نظرم خاک راه می‌آید

۴

نیاز من به چه در معرض قبول افتد

به ملتی که عبادت گناه می‌آید

۵

ز اشک خویش شکایت کجا برد شاهی

چو آب تیره‌اش از پیشگاه می‌آید

تصاویر و صوت

نظرات